خدایا تنهام نزار

ساخت وبلاگ
قطره کوچولو از دل ابری زاده شد...
خوشحال و خندان و پرشور...
قطره ، جهان را از پس چشمهایش زلال میدید! چون آب....
در آسمان آبی قوطه ور بود... با ستاره ها دست میداد و با ماه هم نشین بود...
تا جایی که دیگه قطره کوچولو، کوچولو نبود! بزرگ شده بود...سنگین شده بود... به زمین نزول کرد و به دل کویر نشست....
داغ کویر بر دلش نشست ....
و عطشی سیری ناپذیر، بر او فایق آمد...
عطش دریا
قطره از عطش و دوری دریا به خود پیچید... و باز هم پیچید... و آسمان و ستاره ها شاهد پیچش نیاز تنی نازک میان ریگ داغ بودند.
=============
خدایا من همان قطره ی بزرگ شده ام و تو همان عطش دریایی...
و تو چه خوب میدانی که عطش دریا را رود و امثال رود پاسخ گو نیست...
رب لا تذرتی فردا (خدایا تو ...تنهام نزار)

دور ترین کرانه...
ما را در سایت دور ترین کرانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : helia77a بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 9:40